به گزارش همشهری آنلاین، به نقل از گاردین، تنهایی را همه جا میشود سراغ گرفت. از نظر پزشکی، تنهایی و انزوا، مثل بیماریهای عفونی و شاید شبیه به طاعون، همهگیر است. کمتر میتوان تعریف درستی از تنهایی پیدا کرد. اغلب تنهایی و انزوا را درد و رنجی روحی و روانی میدانند که فرد به آن مبتلا میشود و جنبه جهانی دارد. تنهایی مفهومی به نسبت تازه است. کلمه تنهایی (Loneliness) از حدود سال ۱۸۰۰ به این طرف به کار برده میشود و میتوان گفت ظهور این کلمه، به نوعی به دلیل تغییرات اجتماعی است که در این زمان آغاز شد. تغییراتی چون سکولار شدن جوامع، بیگانگی و دورافتادگی و رقابتی نشات گرفته از ظهور مدرنیته.
تنهایی در زمانهای مختلف، شکلهای متفاوتی به خود میگیرد و میتواند ناامیدکننده و آزاردهنده باشد. با این وجود، ممکن است در برخی مواقع، موقت و گذرا و نقطه عطفی در زندگی آدمی باشد. تنهایی یک احساس واحد نیست، بلکه ترکیبی است از احساسات مختلفی چون خشم و عصبانیت، ترس، اندوه و شرم. هر چند، تنهایی بر خلاف وجهه آزاردهندهاش، میتواند گاهی خوشایند و الهامبخش باشد. فی بوند آلبرتی (Fay Bound Alberti) نویسنده و مورخ که درباره مسئله تنهایی در این دوران پژوهش میکند، در آخرین اثر خود بیوگرافی تنهایی، با مطالعه روی زندگی کسانی چون ویرجینیا وولف، سیلویا پلات، ملکه ویکتوریا و توماس ترنر ظهور تنهایی را به عنوان یک بیماری مدرن جسمی و روحی بررسی میکند؛ البته با در نظر گرفتن نقشی که عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر این امر دارند (با در نظر گرفتن این واقعیت که تنهاترینها-بیخانمانها و پناهندگان-محروم از حمایت ناچیز دولتها هستند).
۱۰ کتابی که آلبرتی در گاردین انتخاب کرده است، از نظر او تغییر تاریخی مفهوم تنهایی را نشان میدهند. بسیاری از این کتابها را نویسندگان زن نوشتهاند. ارتباط بین تنهایی، خلاقیت و جنسیت چیزی است که اغلب نادیده گرفته شده است.
۱. رابینسون کروزو اثر دانیل دفو (۱۷۱۹)
روایتگر گرفتاری میان نژادپرستی معاصر صلیبیها و آدمخواری. رابینسون کروزو را اغلب به عنوان نمونهای از مفاهیم رستگاری مذهبی و جستجوی خویشتن مطالعه میکنند. بر خلاف شخصیت تام هنکس در فیلم جدا افتاده (Castaway) که در سال ۲۰۰۰ با الهام از این کتاب ساخته شد، کسان دیگری هم با رابینسون در این جزیره هستند. هر چند مستقیما از کلمه تنهایی در کتاب استفاده نشده، اما فضایی که داستان در آن روایت میشود، به وضوح بیانگر این مفهوم است.
۲. فرانکنشتاین اثر مری شلی (۱۸۱۸)
این داستان مشهور -نوشته شده توسط یک نویسنده که بیشتر اوقات افسرده بود و به عنوان زن آقای شلی، نادیده گرفته میشد- یکی از اولین تلاشها برای نشان داده دادن تنهایی، انزوا و قطع ارتباطات اجتماعی است. زمانی که نگاه علمی بر جامعه تسلط پیدا میکرد و نگرانیهایی درباره جدافتادگی افراد و قطع پیوندهای اجتماعی مطرح میشد، این کتاب نوشته شد. رمان فرانکشتاین درست زمانی خلق شد که واژه تنهایی در حال ظهور بود.
۳. کنج عزلت اثر مارگریت رادکلیف هال (۱۹۲۸)
این رمان، سوالات مهمی را راجع به مفهوم جنسیت و احساس تعلق مطرح میکند و به مضامینی چون حس بیگانگی میپردازد و درباره گرایشات اقلیتها است. به ویژه به بیماریهای روانی و اضطرابی توجه میکند که گریبانگیر اقلیتهای اجتماعی است.
۴. خاطرات یک نویسنده اثر ویرجینیا وولف (۱۹۵۳)
در دهه ۱۹۴۰، زمانی که تنهایی به مفهوم انزوای عاطفی فروکاسته میشد، وولف درباره کارکرد این کلمه نوشت. چه چیزی غیر از تنهایی میتوانست او را از این جهان جدا کند؟ این کتاب، بعد از مرگ وولف، توسط همسرش لئونارد منتشر شد. این کتاب مجموعهای است از خاطراتی که نویسنده بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۴۱ نوشته است؛ یعنی تا زمانی که در اثر خودکشی از دنیا رفت. این کتاب دارای جزئیات جالبی درباره دوران نویسندگی وولف است و همچنین نگاهی که نویسنده به تنهایی در یک دنیای جنسیتزده دارد.
۵. حباب شیشهای اثر سیلویا پلات (اولین بار در سال ۱۹۶۳ با نام مستعار ویکتوریا لوکاس منتشر شد)
رمان پلات که یک شبه زندگینامه است، مفهوم تنهایی را در مواجهه با انتظارات اجتماعی نشان میدهد. اینکه زن بودن در دهه ۱۹۵۰ در کار، خانهداری و از نظر توقعات اجتماعی چه باید باشد. پلات در این رمان، تنهایی عمیقی را تصویر میکند، چیزی که شاید علت خودکشی او در مدت کوتاهی پس از انتشار این کتاب بود.
۶. جریده تنهایی اثر می سارتون (۱۹۷۳)
سارتون، شاعر و نویسنده آمریکایی، تجربهاش از افسردگی و تنهایی را در این کتاب منعکس کرده است. این کتاب را نقطه عطفی در زندگینامهنویسی نویسندگان زن به شمار میآورند. سارتون نیز مانند وولف تنهایی را به عنوان لازمه خلاقیت معرفی میکند. او همچنین در این کتاب نگاهی رمانتیک به خلاق بودن در این دنیا دارد و اینکه چطور برای داشتن تعلق خاطر، باید جسم آدمی در پیوند با جهان باشد.
۷. طبیعت انسانی و نیاز به ارتباط اجتماعی اثر جان کاچیوپو و ویلیام پاتریک (۲۰۰۹)
در اوایل قرن بیست و یکم، مفهوم تنهایی به عنوان یک دغدغه در دانش پزشکی مطرح شد. اینکه با توجه به روند پیری جمعیت، جوامع پساصنعتی باید به دنبال یک راهکار باشند. کاچیوپو به عنوان عصبشناس و روانشناس، به همراه همکارانش، در این کتاب تنهایی را مانند یک بیماری عفونی مطرح کرد. او از آسیبهای نوشته است که انزوای اجتماعی به بدن از قلب و سلولهای عصبی گرفته تا سیستم ایمنی وارد میکند.
۸. شهر تنها اثر اولیویا لینگ (۲۰۱۶)
لینگ در این کتاب پارادوکس تنهایی در شهر را بررسی می کند. او که ساکن نیویورک است به طور خاص به مفهوم تنهایی در این شهر میپردازد. او در مصاحبهای در این باره میگوید: مشکل ما با شهرها این است که دورتادورمان مردماند. در شهرها میتوانیم افرادِ ثروتمندتر و زندگیهای پرجمعیتتر از زندگی خودمان را ببینیم. همزمان، ممکن است احساس کنیم خیلی در معرض دید هستیم چون در شهر چشمهای زیادی به هر فرد دوخته شده است. به همین خاطر است که تنهاییِ هر شهر، حسی متمایز و مختص به آن شهر دارد. اما درعینحال تنهایی معمولا مانند هوای بد است و از زندگی ما میگذرد.
۹. حال النور اولیفانت کاملا خوب است، اثر گیل هانیمن (۲۰۱۷)
این کتاب در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه کاستا در بخش رماناولیها شد. شخصیت اصلی این داستان، قربانی کودکآزاری، دارای زخم صورت و غریبهای در اجتماع است که شرایطش مدام او را درگیر سوءتفاهم میکند. وقتی از او میپرسند حالت چطور است، همیشه یک جواب دارد: حالم کاملا خوب است.
۱۰. ارتباطات از دست رفته: کشف علل واقعی افسردگی و راه حلهای غیر منتظره اثر یوهان هری (۲۰۱۸)
کتاب هری درباره این مسئله است که تنهایی، علیرغم تمام امکانات خلاقهای که ایجاد میکند، چقدر میتواند ویرانگر باشد. کتاب او یک اثر مطالعاتی مهم درباره افسردگی به عنوان یک معضل اجتماعی است. هری در یک سخنرانی TEDمیگوید: «برای مدتی طولانی، دو معما ذهن من را مشغول کرده بود. آنها را نمی فهمیدم و صادقانه بگویم، از یافتن پاسخ برای آنها کاملا میترسیدم. معمای اول این بود که من چهل سال دارم، و در تمام طول زندگی ام، سالیان سال، افسردگی شدید و اضطراب، در آمریکا و بریتانیا و در جوامع غربی، افزایش یافته است. و میخواستم دلیل آن را بدانم. چرا این اتفاق برای ما افتاده است؟ چرا هر سال که میگذرد، تعداد بیشتری از ما متوجه این می شویم گذراندن یک روز، چقدر دشوار است؟ و به خاطر یک معمای شخصیتر دوست داشتم دلیل آن را بدانم.» هری در این کتاب علت اصلی افسردگی را چیزی میداند که کاچیوپو هم به آن پرداخته است و همانطور که در عنوان کتاب آمده، علت، از دست دادن روابط اجتماعی است.
نظر شما